مرگ، اگر مرد است گو نزد من آیتا در آغوشش فشارم تنگ، تنگ
چرا هرجا بوی مرگ می آید، یعنی رفتن، یعنی هجران، یعنی پا به ورطه هلاکت گذاشتن !؟ سکرات مرگ، به بی هوشی کامل در حال احتضاری گویندکه درحین جان دادن، آدمى رابه وادى حيرت می کشاند، اوراسرگشته و دهشت زده کرده و وی را دچاربحران روحي مي گرداند. شدت و ضعف دهشت او بسته به باورهای انسان و نوع نگاهش به مقوله مرگ دارد. برخی مرگ را فناونابودشدن می دانند،مرگ، شاید آخرین غزل زندگی انسان باشد، شاید دست کشیدن ازدنیا، رهایی ازتعلقات و دلخوش نبودن به افتخارات باشد، اما فراموشی، نابودی به درک واصل شدن نیست.
مردن اگرچه تلخ است اما
حقیقت دارد. نگاه شادروان #اسماعیل آزادی به موضوع مرگ ازهمین جنس بود مردن را پایان زندگی نمی دانست.چه سخت است برای کسی که پس از سالها پاسداری ازمرز وبوم انجام ماموریتهای گوناگون و تلاش شبانه روزی بخواهد به همه افتخاراتی که بدست آورده پشت پا بزند. اسماعیل کاری کرد کارستان اسماعیل، ابراهیم وار فرزند دلبندش رابه قربانگاه ابدی می برد، تا شان و منزلتی یابد. صبح جمعه خودم را به دارالرحمه شیرازرساندم جمعیت جلوی سالن موج می زدبه سختی وارد سالن شدم، تاپدرش دیدم زانویم لرزید برادرها ضجه می زدند پیش خود گفتم؛ کاشکی من مرده بودم وگریه شماها را نمی دیدم. "آجرک الله فی مصیبتکم " بعدچشمم به سیمای نورانی اسماعیل افتاد که باآب وکافور شست اجتماعی،فرهنگی...
ادامه مطلبما را در سایت اجتماعی،فرهنگی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : khodnvis313o بازدید : 10 تاريخ : شنبه 2 دی 1396 ساعت: 15:00